فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام و روحی فداه، با دختری به نام «لبابه» ازدواج نمود.

لبابه، دختر «عبیدالله بن عباس»، پسر عموی پیامبر اعظم (صلوات الله علیه و آله) بود. مادر لبابه، «ام حکیم جویری» نام داشت که «دختر خالد بن قرظ کنانی» بود.

نه تنها پدر و مادر لبابه هر دو اهل ایمان و فضل بودند، بلکه شخص خانم لبابه نیز از با تربیتی که در خانه والدین و سپس خانه‌ی حضرت عباس (ع) یافته بود، خود از بزرگان اهل فضیلت به شمار می‌آمد.

ظاهراً آن حضرت در سن بیست سالگی با خانم لبابه ازدواج کردند. حاصل این ازدواج دو پسر به نام‌های «عبیدالله و فضل» بود و البته در برخی تواریخ از دو فرزند دیگر به نام‌های «محمد و قاسم» نیز نام برده‌اند. و اسنادی دال بر شهادت محمد در کربلا وجود دارد. و برخی اقوال دیگر تأکید دارند که فرزندان ایشان هیچ کدام در کربلا حضور نداشتند. هیچ سندی دال بر این که همسر ایشان در کربلا حضور داشته باشد نیز وجود ندارد، مضافاً بر این که نام ایشان جزء اسرای کربلا نیز ثبت نگردیده است.

بنا بر اسناد تاریخی، لبابه سال‌ها پس از شهادت همسرش، به عقد فرزند امام حسن علیه‌السلام به نام «زید» درآمد و از این ازدواج فرزند دختری به نام «نفیسه» به دنیا آمد و برخی اقوال فرزندی به نام «حسن» را حاصل دیگر این ازدواج می‌دانند و معتقدند «حسن بن زید» فرزند حضرت عباس (ع) نیست، بلکه نوه‌ی امام حسن علیه السلام است.

در هر حال در اقوال مستند تاریخی آمده است: عبید الله فرزند عباس که کنیه اش ابومحمد بود، شخصیتی با کمال ، ورع ، سخی، شجاع و بامروت به حساب می آمد که در سن 55 سالگی درگذشت و فرزندان حضرت عباس نسبشان به او می رسد. و ملاقات ایشان با امام سجاد علیه‌السلام نیز دلیل دیگری بر زنده بودن این فرزند پس از واقعه‌ی کربلا دارد.

یکی از فرزندان عبیدالله، ابو محمد حسن اکبر می‌باشد که از علما و محدثان بزرگ اسلام است. او دارای 8 پسر بود که پراکنده شدن آنها در سرزمین مختلف اسلامی چون: حجاز، مصر، فارس، بغداد، بصره، شام، مغرب، سمرقند و یمن، سبب گردید تا اولاد و نسل آن حضرت در کشورهای مختلف گسترش یابد و بسیاری از آنان نیز از شخصیت‌های برجسته‌ی علمی، سیاسی، قضایی و ... بوده‌اند.

بر اساس اسناد تاریخی، عبیدالله در سن 55 سالگی از دنیا رفت، اما از تاریخ رحلت خانم لبابه،‌ اطلاع دقیقی نداریم.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، آیا حضرت عباس همسر داشت؟یا فرزند؟ ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, | 10:14 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

عبدالعظيم عليه السّلام فرزند عبدالله بن علي، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت مي رسد .
پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قيس .
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام در سال 173 هجري قمري در شهر مقدّس مدينه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با بركت او با دوران امامت چهار امام معصوم يعني امام موسي كاظم عليه السّلام ، امام رضا عليه السّلام، امام محمّدتقي عليه السّلام و امام عليّ النّقي عليه السّلام مقارن بوده ، محضر مبارك امام رضا عليه السّلام ، امام محمّد تقي عليه السّلام و امام هادي عليه السّلام را درك كرده و احاديث فراواني از آنان روايت كرده است .
اين فرزند حضرت پيامبر صلّی الله عليه و آله وسلّم، از آنجا كه از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام است به حسني شهرت يافته است .
حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمه معصومين عليهم السّلام و از چهره هاي بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بيت عصمت عليهم السّلام و پيروان آنان بود و در مسايل دين آگاه و به معارف مذهبي و احكام قرآن ، شناخت و معرفتي وافر داشت .
ستايشهايي كه ائمه معصومين عليهم السّلام از وي به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصيّت علمي و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادي عليه السّلام گاهي اشخاصي را سؤال و مشكلي داشتند، راهنمايي مي فرمودند كه از حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام بپرسند و او را از دوستان حقيقي خويش مي شمردند و معرّفي مي فرمودند .

در آثار علماي شيعه نيز، تعريفها و ستايشهاي عظيمي درباره او به چشم مي خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهيزكار، ثقه، داراي اعتقاد نيك و صفاي باطن و به عنوان محدّثي عاليمقام و بزرگ ياد كرده اند؛ در روايات متعدّدي نيز براي زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام ، ثوابي همچون ثواب زيارت حضرت سيّد الشهدا، امام حسين عليه السّلام بيان شده است.

زمينه هاي مهاجرت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام از مدينه به ري و سكونت در غربت را بايد در اوضاع سياسي و اجتماعي آن عصر جستجو كرد؛ خلفاي عبّاسي نسبت به خاندان حضرت پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم و شيعيان ائمه عليه السّلام بسيار سختگيري مي كردند، يكي از بدرفتارترين اين خلفاء متوكّل بود كه خصومت شديدي با اهل بيت عليهم السّلام داشت، و تنها در دورۀ او چندين بار مزار حضرت امام حسين عليه السّلام را در كربلا تخريب و با خاك يكسان ساختند و از زيارت آن بزرگوار جلوگيري به عمل آوردند.

سادات و علويّون در زمان او در بدترين وضع به سر مي بردند .حضرت عبدالعظيم عليه السّلام نيز از كينه و دشمني خلفا در امان نبود و بارها تصميم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهاي دروغ سخن چينان را بهانه اين سختگيري ها قرار مي دادند، در چنین دوران دشوار و سختي بود كه حضرت عبدالعظيم عليه السّلام به خدمت حضرت امام هادي عليه السّلام رسيد و عقايد ديني خود را بر آن حضرت عرضه كرد ، حضرت امام هادي عليه السّلام او را تأييد فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستي .
ديدار حضرت عبدالعظيم عليه السّلام در سامرا با حضرت امام هادي عليه السّلام به خليفه گزارش داده شد و دستور تعقيب و دستگيري وي صادر گشت، او نيز براي مصون ماندن از خطر ، خود را از چشم مأموران پنهان مي كرد و در شهرهاي مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد مي كرد و شهر به شهر مي گشت تا به ري رسيد و آنجا را براي سكونت انتخاب كرد. علّت اين انتخاب به شرايط ديني و اجتماعي ري در آن دوره بر مي گردد كه وقتي اسلام به شهرهاي مختلف كشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهاي مختلف ايران به اسلام گرويدند، از همان سالها ري يكي از مراكز مهمّ سكونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعيّت خاصّي پيدا كرد . زيرا سرزميني حاصلخيز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع رياست يافتن بر ري در حادثه جانسوز كربلا، حضرت حسين بن علي عليه السّلام را به شهادت رساند. در ري هم اهل سنّت و هم از پيروان اهل بيت عليهم السّلام زندگي مي كردند و قسمت جنوبي و جنوب غربي شهر ري بيشتر محلّ سكونت شيعيان بود .

حضرت عبدالعظيم عليه السّلام به صورت يك مسافر ناشناس ، وارد ري شد و در محلّه ساربانان در كوي سكّة الموالي به منزل يكي از شيعيان رفت، مدّتي به همين صورت گذشت . او در زيرزمين آن خانه به سر مي برد و كمتر خارج مي شد ، روزها را روزه مي گرفت و شبها به عبادت و تهجّد مي پرداخت، تعداد كمي از شيعيان او را مي شناختند و از حضورش در ري خبر داشتند و مخفيانه به زيارتش مي شتافتند، امّا مي كوشيدند كه اين خبر فاش نشود و خطري جانِ حضرت را تهديد نكند .
پس از مدّتي، افراد بيشتري حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را شناختند و خانه اش محلّ رفت و آمد شيعيان شد، نزد او مي آمدند و از علوم و رواياتش بهره مي گرفتند و عطر خاندان عصمت عليهم السّلام را از او مي بوئيدند و او را يادگاري از امامان خويش مي دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف مي كردند .

حضرت عبدالعظيم عليه السّلام ميان شيعيان شهرري بسيار ارجمند بود و پاسخگويي به مسايل شرعي و حلّ مشكلات مذهبي آنان را برعهده داشت؛ اين تأكيد ، هم گوياي مقام برجسته حضرت عبدالعظيم عليه السّلام است و هم مي رساند كه وي از طرف حضرت امام هادي عليه السّلام در آن منطقه ، وكالت و نمايندگي داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام عليه السّلام مي دانستند و در مسايل ديني و دنيوي ، وجود او محور تجمّع شيعيان و تمركز هواداران اهل بيت عليهم السّلام بود.
روزهاي پاياني عمر پربركت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام با بيماري او همراه بود، آن قامت بلند ايمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پيروان اهل بيت در آستانه محروميّت از وجود پربركت اين سيّد كريم قرار گرفته بودند، اندوه مصيبتهاي پياپي مردم و روزگار تلخ شيعيان در عصر حاكميت عبّاسيان برايش دردي جانكاه و مضاعف بود؛ در همان روزها يك روياي صادقانه حوادث آينده را ترسيم كرد: يكي از شيعيان پاكدل ري، شبي درخواب حضرت رسول صلّي الله عليه وآله و سلّم را در خواب ديد. حضرت پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به او فرمود: فردا يكي از فرزندانم در محلّه سكّة المولي چشم از جهان فرو مي بندد، شيعيان او را بر دوش گرفته به باغ عبدالجبّار مي برند و نزديك درخت سيب به خاك مي سپارند.

سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن يكي از فرزندان پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم را نصيب خويش سازد، عبدالجبّار كه خود نيز خوابي همانند خوابِ او را ديده بود، به رمز و راز غيبي اين دو خواب پي برد و براي اينكه در اين افتخار، بهره اي داشته باشد، محلّ آن درخت سيب و مجموعه باغ را وقف كرد تا بزرگان و شيعيان در آنجا دفن شوند.
همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت اين نواده رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه هاي سياه پوشيدند و بر در خانه حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام گريان و مويه كنان گرد آمدند؛ پيكر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخي مورّخان در هنگام غسل، در جيب پيراهن او كاغذي يافتند كه نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پيكر او نماز خواندند، تابوت او را بر دوش گرفتند و با جمعيّت انبوه عزادار به سوي باغ عبدالجبّار تشييع كردند و پيكر مطهّرش را در كنار همان درخت سيب كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم به آن شخص اشاره كرده بود، دفن كردند تا پاره اي از عترت مصطفي صلّي الله عليه وآله و سلّم در اين باره به امانت بماند و نورافشاني كند و دلباختگان خاندان پيامبر صلّي الله عليه وآله و سلّم از مزار اين وليّ خدا فيض ببرند.

 فضائل حضرت عبدالعظيم عليه السّلام از زبان ائمه عليهم السّلام

ابن قولويه در کامل الزّيارات (باب 107 صفحه 324 )از عليّ ابن حسين ابن موسي بن بابويه و او از محمّد ابن يحيي اشعري عطار قمي روايت کرده يکي از اهالي ري گفت بر حضرت ابوالحسن العسکري امام هادي عليه السّلام وارد شدم آن جناب از من پرسيد کجا بودي؟

عرض کردم به زيارت سيّد الشهدا عليه السّلام رفته بودم آن حضرت فرمود بدان و آگاه باش اگر قبر عبدالعظيم حسني عليه السّلام را که در نزد شماست زيارت کرده بودي مثل آنست که حضرت حسين ابن علي را در کربلا زيارت کرده باشي

گفتار علماء درباره حضرت عبدالعظیم(علیه السلام)

نجاشي در رجال خود حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را پس از ذکر شجره اش صاحب خطب امير المؤمنين عليه السّلام ذکر نموده است . مرحوم ميرزا حسين نوري محدّث قرن اخير در مستدرک الوسائل صفحه 614 ذکر نام و معروفيّت وي را به امانت و راستگويي و درستکاري و اهل زهد و عبادت بودن تأکيد مي نمايد و از قول حضرت ابوالحسن الهادي عليه السّلام پاداش زيارت او را بهشت مي داند.
مرحوم کجوري در روح و ريحان از قول سيّد مرتضي علم الهدي حديث عرض دين آن حضرت را نقل کرده است. مرحوم مجلسي در هدية الزائرين ص 546 از مزارات معلوم و مشهور ، مرقد منّور حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را در مقابل شجره ري ذکر مي کند شيخ الطّائفه در رجال خود حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را از اصحاب امام هادي عليه السّلام  ذکر کرده و در پايان نام اورا به رضي الله عنه ياد نموده که رضي الله عنه نزد اصحاب حديث با اهميّت است. علّامه حلّي در خلاصه الاقوال ، حضرت عبدالعظيم  عليه السّلام را جزء ثقات و ممدوحين ذکر کرده مرحوم صدوق (ره) در صفحه 92 ثواب الاعمال از محاسن برقي حديثي را از حضرت عبدالعظيم عليه السّلام نقل کرده و صاحب محاسن او را رضي قلمداد نموده است.

مرحوم صدوق (ره) در من لا يحضره الفقيه کتاب صوم باب يوّم الشّک حديثي را از قول حضرت عبدالعظيم عليه السّلام نقل نموده و گفته اين حديث نادر است و من جز در طريق عبدالعظيم عليه السّلام نديده ام و او هم مرضي است ، اين گفتار نهايت اعتماد را ميرساند.
محمّد ابن علي اردبيلي در جامع الرّواه گفتار شيخ طوسي (ره) و نجاشي را ذکر کرده است. مرحوم ميرداماد رحمت الله عليه در راشحه خامسه از( رواشح السّماويه) گفته : واضح است که طريق عبدالعظيم حسني عليه السّلام مدفون در مسجد شجره ري (حسن) شمرده شود زيرا که اهل حديث و علما رجال وي را مدح و توصيف و تمجيد نموده اند. اگر چه در گفتار علما به توثيق او تصريح نشده است من معتقدم افراد روشن و بصيري که در حديث تخصّص داشته و در حالت رجال و محدّثين مطالعات کافي دارند از اينکه تصريح به توثيق اين محدّث بزرگوار نشده اظهار ناراحتي مي کنند.

و اين سکوت را زشت مي شمارند، مگر حضرت هادي عليه السّلام به او نفرمود ، تو به حقّ از دوستان ما هستي اين فرمايش امام عليه السّلام جامع ترين تعريف درباره حضرت عبدالعظيم عليه السّلام  با در نظر گرفتن شرافت ، نسب و عظمت خانوادگي اوست ، اکنون تمام اينها دلالت دارد که وي مردي شريف و بزرگوار خوش نفس و خوش عقيده بوده و اخباري که در زيارت او از امام عليّ النّقي عليه السّلام رسيده و محدّثين بزرگي چون صدوق (ره)  و ابن قولويه (ره) آنها را در کتب خود ذکر کرده اند شاهد گويائي از مقام ارجمند وي در نزد معصومين عليهم السّلام است و گفتار دو عالم بزرگوار فوق الذکر کفايت مي کند که طريق حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را در درجه عالي از صحت بدانيم و اخبار و احاديث منقول وي را در اعداد" صحاح" بشماريم مرحوم شيخ عبدالله ممقاني در تنقيح المقال درباره حضرت عبدالعظيم عليه السّلام سخن گفته ، نوشته است علّت عدم تصريح محدّثين و فقها به توثيق ايشان جلالت و بزرگواري وي را ثقه ذکر کنند ، زيرا مقام آن حضرت والاتر از ثقه مي باشد. مرحوم شيخ عبّاس قمي (ره) در سفينه البحار گفتار صاحب بن عباد و بقيه علما را آورده و در مورد زيارت ايشان فضيلت زيادي را ذکر نموده است.

روایات حضرت عبدالعظیم(ع)

حضرت عبدالعظيم علیه السّلام به عنوان يكي از محدثين مشهور، روايات متعددي را از معصومين(عليهم السّلام) نقل نموده است.
در اين مقال به ذكر برخي از احاديث مذكور مي پردازيم .

حضرت عبدالعظيم علیه السّلام با چند واسطه از قول اسباط گويد : در خدمت حضرت امام صادق علیه السّلام بودم . مردي از وي درباره آيه شريفه ( ان في ذالك لايات للمتوسّمين ..و انها لبسبيل مقيم ) سوال مي كرد ، راوي گفت: حضرت بدو فرمودند : مقصود از متوسّمين ما هستيم و سبيل مقيم نيز راهي است كه ما آن را بپا داشته ايم ، يعني بايد از طريق ما بروند تا به سر منزل مقصود برسند .

حضرت عبدالعظيم علیه السّلام از امام رضا علیه السّلام روايت کرده که آن جناب فرمود: سلام مرا به دوستانم برسان و به آنها بگو در دلهاي خود از براي شيطان راهي باز نکنند و آنها را امر کن به راستگوئي در گفتار و ادای امانت و اين عمل آنها موجب نزديکي به من مي شود.

حضرت عبدالعظيم حسني علیه السّلام از حضرت جواد علیه السّلام ، ايشان از پدرش و او از جدّش روايت کرده که فرمود : از حضرت صادق علیه السّلام شنيدم مي فرمود : سرپيچي از فرمان و دستورات پدر و مادر از گناهان بزرگ است زيرا خداوند ( عاق) را ستمگر و بدبخت معرفي فرموده و او را به سخت ترين عذابها وعده داده است.

حضرت عبدالعظيم حسني علیه السّلام فرمود : به حضرت جواد علیه السّلام عرض کردم ، از پدرانت براي من حديثي روايت فرما ، حضرت فرمود ، پدرم از جدش و او از پدرانش از حضرت امير المومنين علیه السّلام روايت کرده که فرمود : شما هرگز نمي توانيد مردم را بوسيله ثروت و مالي که در دست داريد به خود متوجّه سازيد ، بلکه آنان را بوسيله اخلاق و روش صحيح به خود نزديک کنيد. گويد عرض نمودم بيشتر بيان نمائيد ، فرمودند : بد توشه اي است براي روز قيامت دشمني کردن با بندگان خدا....

حضرت عبدالعظيم حسني علیه السّلام فرمود ، از حضرت ابوالحسن هادي علیه السّلام شنيدم مي فرمود : مقصود از (رحيم) از رحمت و آمرزش دور شدن ، و از درگاه خداوند رانده شدن ميباشد (و او شيطان است) و هيچ مؤمني او را به ياد نمي آورد مگر با لعن و نفرت.

حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از حضرت امام جواد علیه السّلام و او از پدرانش علیهم السّلام و آنها از حضرت امام سجّاد علیه السّلام روایت فرمودند که : روزی سلمان فارسی ، ابوذر غفاری را به خانۀ خود میهمان کرد و از میان انبان ( کیسه ) ، تکّه نان ِخشکی بیرون کشید و قدری آب بر آن پاشید. ابوذر گفت : چقدر خوب می شد که همراهِ نان ، قدری نمک هم بود !سلمان برخاست و رفت و ظرف آب خود را گرو گذاشت و مقداری نمک تهیّه کرد و آن را در مقابل ابوذر گذارد ، ابوذر از آن نمک به آن نان می پاشید و میل می کرد و می گفت : خداوند را سپاسگزارم که ما را تا این اندازه قناعت روزی فرموده : سلمان گفت : « اگر قناعت در کار بود ، ظرف آب به گِرو نمی رفت » .

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام می فرماید : روزی به خدمت حضرت امام محمد تقی علیه السّلام رسیدم و این گفتار دلنشین را از امام شنیدم که فرمود : ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح للعقل و ان کان نظرا قلیلا دیدار دوستان آرامش و سلامت عقل را در پی دارد ، اگر چه دیداری کوتاه باشد .

روزی حضرت امام رضا علیه السّلام رو به حضرت عبدالعظیم علیه السّلام فرمود وچند توصیۀ راهگشای اخلاقی به او آموخت تا به شیعیان و یاران ابلاغ کند . متن فرمایش چنین بود : ای عبدالعظیم ، سلام مرا به دوستان برسان و به آنها بگو :

* شیطان را به دلهای خویش راه ندهند .
* درگفتار خویش ، راستگو باشند و امانت را ادا کنند.
* از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند .
* به همدیگر روی آورند و به دیدار و ملاقات هم بروند « فان ذلک قربه الیَّ» زیرا اینکار موجب نزدیکی به من است .
* آنان خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند ، زیرا با خود عهد کرده ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد ، خداوند را بخوانم تا او را در دنیا با شدیدترین عذابها مجازات کند و در آن سرا نیز از زیانکاران خواهد بود.
* به ایشان بگو : همانا پروردگار نیکوکارانشان را آمرزیده و از خطای گنهکارانشان درگذشته است ، مگر کسانی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستانم را آزرده ، یا کینه آنها را با دل بگیرد . بدرستی که خداوند او را نخواهد بخشید تا آنکه از کردار ناشایست خویش دست بکشد ، هر گاه از این اعمال نادرست دوری گزیند ، آمرزش خدا را شامل خود گردانیده است وگرنه ، روح ایمان از قلبش بیرون رفته و از ولایت ما خارج گشته است و بهره ای از ولایت ما نخواهد برد « و اعوذبک من ذلک »


روزی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از حضرت امام هادی علیه السّلام شنید که فرمود : همانا پروردگار ، ابراهیم را دوست خود گرفت، زیرا که او بر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیتش علیهم السّلام بسیار صلوات می فرستاد.

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام می فرماید : روزی در محضر مبارک امام جواد علیه السّلام بودم . عرض کردم : ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حدیثی از پدران بزرگوارت علیهم السّلام برای من روایت فرمائید . حضرت امام جواد علیه السّلام فرمود : پدرم علیه السّلام از جدّم علیه السّلام و او از پدرانش علیهم السّلام و آنان از حضرت امیرمؤمنان علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود :

*هر کس خود را بی نیاز بداند ( در امور مهم بدون مشورت عمل کند ) خود را درخطر افکنده است.
*هر کس در دام خودبینی افتاد ، نابود خواهد شد.
*هر کس یقین کند آنچه را می دهد عوض دارد هرگز در بخشش و احسان کوتاهی نخواهد کرد.


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام روایت فرماید که حضرت امام جواد علیه السّلام فرمود : که وجود مقّدس حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السّلام فرمود : ارزش هر کس به اندازه اعمال نیکوی اوست .

حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام به محمّد بن مسلم فرمود :مردم تو را گول نزنند ، زیرا که مسئولّیت کارهای تو ، به خودت متوجّه است و به آنها ارتباط ندارد ، ایّام عمرت را به کارهای بیهوده نگذران ، روزهای زندگی را به چون و چرا به هدر مده ، زیرا همراه تو کسانی هستند که کارهای روزانۀ تو را محاسبه و یادداشت می کنند . اگر عمل نیکی را انجام دادی ، گرچه کوچک باشد ، حقیر مشمار ، برای اینکه آن را خواهی دید در جایی که تو را خشنود سازد ، و اگر کار بدی انجام دادی ، آن را نیز کوچک مشمار زیرا که به تو خواهد رسید در هنگامی که تورا بدحال سازد ، و نیکی کن ، بدرستی که من چیزی را ندیدم که انسان ر ا از زودتر به مقصد رساند از عمل خوبِ تازه ای که در مقابل گناه کهنه ای انجام دهد .

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام روایت فرماید که روزی به وجود مقدّس حضرت امام جواد علیه السّلام عرض کردم : ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حدیثی از پدران بزرگوارت علیهم السّلام برای من روایت فرمائید .

حضرت امام جواد علیه السّلام از قول پدر وجّد و از وجود مقدّس حضرت امیر المؤمنین علیهم السّلام روایت فرمود که :

المرء مخبوءٌ تحت لسانه.
دانش و شخصیت هر کس در زیر زبانش مخفی است .

ما هلک امرء عرف قدره.
هر کس قدر خود را بشناسد ، هلاک نمی شود .

التّدبیر قبل العمل یومنک من النّدم
تدبیر و اندیشیدن پیش از انجام هر کار ، تو را از پشیمانی نگه می دارد .

منبع: سایت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم (ع)

 


موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، حضرت عبدالله بن حسن ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 18:36 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

حضرت قاسم,شهادت حضرت قاسم,حضرت قاسم بن الحسن

 

در آن شب،بعد از آن اتمام حجت‏ها وقتى كه همه يكجا و صريحا اعلام وفادارى كردند و گفتند:ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد،يكدفعه صحنه عوض شد.امام عليه السلام فرمود:حالا كه اين طور است،بدانيد كه ما كشته خواهيم شد.همه گفتند:الحمد لله،خدا را شكر مى‏كنيم براى چنين توفيقى كه به ما عنايت كرد،اين براى ما مژده است، شادمانى است.

طفلى در گوشه‏اى از مجلس نشسته بود كه سيزده سال بيشتر نداشت.اين طفل پيش خودش شك كرد كه آيا اين كشته شدن شامل من هم مى‏شود يا نه؟از طرفى حضرت فرمود:تمام شما كه در اينجا هستيد،ولى ممكن است من چون كودك و نا بالغ هستم مقصود نباشم.رو كرد به ابا عبد الله و گفت:«يا عماه!»عمو جان!«و انا فى من يقتل؟ »آيا من جزء كشته شدگان فردا خواهم بود؟

نوشته ‏اند ابا عبد الله در اينجا رقت كرد و به اين طفل-كه جناب قاسم بن الحسن است-جوابى نداد.از او سؤالى كرد،فرمود: پسر برادر!تو اول به سؤال من جواب بده تا بعد من به سؤال تو جواب بدهم.اول بگو: «كيف الموت عندك؟»مردن پيش تو چگونه است،چه طعم و مزه‏اى دارد؟عرض كرد:«يا عماه احلى من العسل‏»از عسل براى من شيرين‏تر است،تو اگر بگويى كه من فردا شهيد مى‏شوم،مژده‏اى به من داده‏اى.فرمود:بله فرزند برادر،«اما بعد ان تبلو ببلاء عظيم‏»ولى بعد از آنكه به درد سختى مبتلا خواهى شد،بعد از يك ابتلاى بسيار بسيار سخت.گفت:خدا را شكر،الحمد لله كه چنين حادثه‏اى رخ مى‏ دهد.

حالا شما ببينيد با توجه به اين سخن ابا عبد الله،فردا چه صحنه طبيعى عجيبى به وجود مى‏آيد.بعد از شهادت جناب على اكبر،همين طفل سيزده ساله مى‏آيد خدمت ابا عبد الله در حالى كه چون اندامش كوچك است و نابالغ و بچه است،اسلحه‏اى به تنش راست نمى‏آيد.زره‏ها را براى مردان بزرگ ساخته‏اند نه براى بچه‏هاى كوچك.كلاه خودها براى سر افراد بزرگ مناسب است نه براى سر بچه كوچك.عرض كرد:عمو جان!نوبت من است،اجازه بدهيد به ميدان بروم.(در روز عاشورا هيچ كس بدون اجازه ابا عبد الله به ميدان نمى‏رفت.هر كس وقتى مى‏آمد،اول سلامى عرض مى‏كرد: السلام عليك يا ابا عبد الله،به من اجازه بدهيد.)

ابا عبد الله به اين زوديها به او اجازه نداد.او شروع كرد به گريه كردن.قاسم و عمو در آغوش هم شروع كردند به گريه كردن.نوشته‏اند: «فجعل يقبل يديه و رجليه‏» (1) يعنى قاسم شروع كرد دستها و پاهاى ابا عبد الله را بوسيدن.آيا اين[صحنه]براى اين نبوده كه تاريخ بهتر قضاوت كند؟او اصرار مى‏كند و ابا عبد الله انكار.ابا عبد الله مى‏خواهد به قاسم اجازه بدهد و بگويد اگر مى‏خواهى بروى برو،اما با لفظ به او اجازه نداد،بلكه يكدفعه دستها را گشود و گفت: بيا فرزند برادر،مى‏خواهم با تو خداحافظى كنم.قاسم دست‏به گردن ابا عبد الله انداخت و ابا عبد الله دست‏به گردن جناب قاسم.نوشته‏اند اين عمو و برادر زاده آنقدر در اين صحنه گريه كردند-اصحاب و اهل بيت ابا عبد الله ناظر اين صحنه جانگداز بودند-كه هر دو بى حال و از يكديگر جدا شدند.

اين طفل فورا سوار بر اسب خودش شد.راوى كه در لشكر عمر سعد بود مى‏گويد:يكمرتبه ما بچه‏اى را ديديم كه سوار اسب شده و به سر خودش به جاى كلاه خود يك عمامه بسته است و به پايش هم چكمه‏اى نيست،كفش معمولى است و بند يك كفشش هم باز بود و يادم نمى‏رود كه پاى چپش بود،و تعبيرش اين است:«كانه فلقة القمر» (2) گويى اين بچه پاره‏اى از ماه بود،اينقدر زيبا بود.همان راوى مى‏گويد:قاسم كه داشت مى‏آمد،هنوز دانه‏هاى اشكش مى‏ريخت.رسم بر اين بود كه افراد خودشان را معرفى مى‏كردند كه من كى هستم.همه متحيرند كه اين بچه كيست؟ همين كه مقابل مردم ايستاد،فريادش بلند شد:

ان تنكرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن

مردم!اگر مرا نمى‏شناسيد،من پسر حسن بن على بن ابيطالبم.

هذا الحسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن (3)

اين مردى كه اينجا مى‏بينيد و گرفتار شماست،عموى من حسين بن على بن ابيطالب است.

جناب قاسم به ميدان مى‏رود.ابا عبد الله اسب خودشان را حاضر كرده و[افسار آن را]به دست گرفته‏اند و گويى منتظر فرصتى هستند كه وظيفه خودشان را انجام بدهند. من نمى‏دانم ديگر قلب ابا عبد الله در آن وقت چه حالى داشت.منتظر است،منتظر صداى قاسم كه ناگهان فرياد«يا عماه‏»قاسم بلند شد.راوى مى‏گويد:ما نفهميديم كه حسين با چه سرعتى سوار اسب شد و اسب را تاخت كرد.تعبير او اين است كه مانند يك باز شكارى خودش را به صحنه جنگ رساند.نوشته‏اند بعد از آنكه جناب قاسم از روى اسب به زمين افتاده بود در حدود دويست نفر دور بدن او بودند و يك نفر مى‏خواست‏سر قاسم را از بدن جدا كند ولى هنگامى كه ديدند ابا عبد الله آمد،همه فرار كردند و همان كسى كه به قصد قتل قاسم آمده بود،زير دست و پاى اسبان پايمال شد.از بس كه ترسيدند،رفيق خودشان را زير سم اسبهاى خودشان پايمال كردند.جمعيت زياد،اسبها حركت كرده‏اند، چشم چشم را نمى‏بيند.به قول فردوسى:

ز سم ستوران در آن پهن دشت زمين شد شش و آسمان گشت هشت

هيچ كس نمى‏داند كه قضيه از چه قرار است.«و انجلت الغبرة‏» (4) همينكه غبارها نشست، حسين را ديدند كه سر قاسم را به دامن گرفته است.(من اين را فراموش نمى‏كنم،خدا رحمت كند مرحوم اشراقى واعظ معروف قم را،گفت:يك بار من در حضور مرحوم آيت الله حائرى اين روضه را-كه متن تاريخ است،عين مقتل است و يك كلمه كم و زياد در آن نيست-خواندم.به قدرى مرحوم حاج شيخ گريه كرد كه بى تاب شد.بعد به من گفت:فلانى! خواهش مى‏كنم بعد از اين در هر مجلسى كه من هستم اين قسمت را نخوان كه من تاب شنيدنش را ندارم).در حالى كه جناب قاسم آخرين لحظاتش را طى مى‏كند و از شدت درد پاهايش را به زمين مى‏كوبد(و الغلام يفحص برجليه) (5) شنيدند كه ابا عبد الله چنين مى‏گويد:«يعز و الله على عمك ان تدعوه فلا ينفعك صوته‏» (6) پسر برادرم!چقدر بر من ناگوار است كه تو فرياد كنى يا عماه،ولى عموى تو نتواند به تو پاسخ درستى بدهد، چقدر بر من ناگوار است كه به بالين تو برسم اما نتوانم كارى براى تو انجام بدهم.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

پى‏نوشت‏ها:
1) اين عبارت در مقاتل به اين صورت است:«فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى اذن له‏»(بحار الانوار،ج 45/ص 34).
2) مناقب ابن شهر آشوب،ج 4/ص‏106.
3) بحار الانوار ج 45/ص 34.
4) همان،ص 35.
5 و 6) مقتل الحسين مقرم،ص 332.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، به ميدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 18:33 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

نام: قاسم ع


نام پدر: امام حسن(ع)


نام مادر: رَمله (معروف به امّ ابی‌بکر)


تاریخ ولادت: اوائل سال 48 هجری قمری


مدت عمر: 13 سال (بعضی سن او را 14 سال هم نوشته اند)


تاریخ شهادت: عاشورای سال 61 هجری قمری در کربلا


قاتل: عمروبن سعد(نفیل) اَزُدی


محل دفن: کربلای معلی     

                                    

 

               مختصری از شرح حال حضرت قاسم(ع)
                                                 

 

 


حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن مجتبی(ع) است

 

و مادرش رَمله نام دارد. مرحوم شیخ مفید، سه نفر

 

از فرزندان امام حسن(ع) را نام برده که در کربلا

 

 به شهادت رسیده‌اند که عبارتند از: قاسم، ابوبکر

 

 و عبدالله. و مرحوم محدث قمی فرزند دیگری بنام

 

 عبیدالله نیز یاد کرده است که او نیز در کربلا شهید شد.

 

 
حضرت قاسم(ع) نوجوانی بود که هنوز به سن بلوغ

 

 نرسیده بود. او دو ساله بود که پدرش شهید شد

 

 و در مهد تربیت حسینی بزرگ شد و آن روح بلند و

 

 همت عالی در این جوان هاشمی اثری عمیق کرد

 

 و با اینکه در واقعه‌ی کربلا، نوجوانی کم سن و سال

 

بود اما وقتی به میدان رفت بر خلاف انتظار لشکریان

 

 دشمن، چنان با شهامت و دلیرانه جنگید و بر قلب

 

دشمن تاخت تا اینکه بر او حمله کرده و شهیدش نمودند.

 

 شهادت حضرت قاسم(ع) در سال 61 هجری قمری رخ

 

داد و آنطور که سن آن حضرت را 13 سال نوشته اند،

 

 تاریخ ولادت ایشان را می‌توان اوائل

 

 سال 48 هجری قمری تخمین زد.

 

 

                                      

 

 

شهادت قاسم(ع) در واقعه‌ی کربلا

 


شب عاشورا، امام حسین(ع) به اصحاب فرمود:

 

 فردا همه‌ی شما کشته خواهید شد، قاسم(ع) نزد

 

 عمویش آمد و عرض کرد: عمو جان من هم فردا

 

 کشته خواهم شد؟ امام او را به سینه‌اش چسباند

 

و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم(ع) جواب داد:

 

 از عسل شیرین‌تر است.

 


امام به او فرمود: تو بعد از بلایی عظیم کشته

 

می‌شوی و عبدالله شیرخوار هم شهید می‌شود.

 

روز عاشورا قاسم(ع) خود را آماده‌ی جنگ کرد و

 

 به حضور امام حسین(ع) آمد تا از او اجازه‌ی جهاد بگیرد،

 

 امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردند

 

، سپس قاسم(ع) اجازه‌ طلبید و امام به او اجازه نمی‌داد

 

. هرچه آن امامزاده‌ی بزرگوار در اجازه‌ی جهاد، مبالغه

 

 می‌کرد، حضرت مضایقه می‌فرمود تا آنکه بر پای عموی

 

 

 خود افتاد و چندان بر آن بوسه زد

 

 

و گریست تا از امام اجازه گرفت

 

                                              

.
بعضی نقل می‌کنند که امام حسین(ع) هنگام روانه

 

 کردن قاسم(ع) به میدان، عمامه‌اش را دو نصف کرد

 

 نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم(ع) نمود و

 

نیمی دیگر را بر سر قاسم(ع) بست. شاید اینکه

 

 در سخن حمیدبن مسلم چهره‌ی قاسم(ع) به

 

نیمه‌ی قرص ماه تعبیر شده از این رو بود که پارچه‌ی

 

 عمامه نیمی از صورت او را پوشانده بود.

 


آنگاه حضرت قاسم(ع) به سوی میدان رفت و در

 

 حالیکه اشک بر گونه‌های مبارکش روان بود فرمود:

 

 اگر مرا نمی‌شناسید، من قاسم پسر حسن(ع) و

 

 نوه‌ی پیامبر(ص) هستم که برگزیده‌ای از سوی

 

 خداوند است، این عمویم حسین(ع) است که مانند

 

 اسیران، گروگان گرفته شده و در بین مردم گرفتار شده

 

است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد.

 

 سپس کارزار سختی نمود، به طوری که با آن

 

 کمی سن، تعدادی از دشمنان را کشت.

 


حمیدبن مسلم نقل می‌کند: پسری را دیدم که

 

برای جنگ از خیمه‌ها بیرون آمد، گویی رخسارش

 

 همچون پاره‌ی ماه بود، شمشیری در دست و پیراهن

 

 و شلواری بر تن و نعلینی در پای خود داشت که بند

 

 یکی از آنها پاره شده بود و فراموش

 

نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود...

 

 


سپس عمروبن سعد بن نفیل اَزُدی گفت: به خدا

 

 سوگند به این پسر حمله می‌کنم، گفتم

 

سبحان‌الله این چه قصد و اراده‌ای است که نموده‌ای؟

 

 این گروهی که پیرامون او را فراگرفته‌اند، برای او بس

 

 است آن مرد گفت: سوگند به خدا، بر او می‌تازم.

 


پس بر قاسم(ع) تاخت تا آنگاه که شمشیری بر

 

 فرق مبارک آن مظلوم زد و سر او را شکافت،

 

 حضرت قاسم(ع) با صورت روی زمین افتاد و

 

 فریاد زد: ای عمو! به فریادم برس... حمیدبن

 

 مسلم می‌گوید: چون صدای قاسم(ع) به گوش

 

 امام حسین(ع) رسید، آن حضرت با شتاب سربرداشت

 

و به قاسم(ع) نگاه کرد، آنگاه به عمرو حمله کرد و

 

 با شمشیری دست او را جدا نمود. عمرو فریادی

 

 کشید به طوری که لشکریان صدای او را شنیدند،

 

 سواران اهل کوفه حمله کردند تا عمرو را از دست

 

امام رها کنند ولی همین که هجوم آوردند، بدن

 

 عمرو با سینه‌ی اسب‌ها برخورد کرد و او زیر پای

 

 اسبان لگدکوب و کشته شد. حمیدبن مسلم می‌گوید:

 

 چون گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام بالای سر

 

 قاسم(ع) است و آن جوان در حال جان کندن می‌باشد

 

 و پای بر زمین می‌ساید. حضرت فرمود: سوگند به خدا

 

 که دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند

 

 اجابت کند و اگر اجابت کند، تو را سودی نبخشد. دور

 

 باشند از رحمت خدا، جماعتی که ترا کشتند. آنگاه

 

 امام حسین(ع) قاسم(ع) را از زمین برداشت و در

 

 بر کشید و سینه‌ی او را به سینه‌ی خود چسباند و

 

 به سوی خیمه‌ها روان گشت، در حالیکه پاهای

 

 قاسم(ع) بر زمین کشیده می‌شد. سپس او را

 

 در نزد پسرش، علی‌بن‌الحسین(ع) در میان کشته

 

 شدگان اهل‌بیت خود، جای داد.

 

 


روایت شده است که امام حسین(ع) فرمود:

 

 خدایا این گروه را نابود و پراکنده گردان و

 

 هیچیک از آنها را باقی نگذار و هرگز آنان را نبخشای.

 

 ای عموزادگان من، بردباری کنید. ای اهل‌ بیت من

 

، شکیبایی کنید و بدانید که پس از امروز،

 

 دیگر هرگز خواری نخواهید دید.

 

                                           


کثرت علاقه‌ی امام حسین(ع) نسبت به قاسم(ع)

 

 

 


در علاقه‌ی زیاد امام حسین(ع) به قاسم(ع)،

 

شواهد بسیاری ذکر شده حضرت سیدالشهداء(ع)

 

 در ابتدای امر، اجازه نداد که حضرت قاسم(ع) به

 

میدان برود مگر بعد از التماس و بوسیدن دست و

 

 پای عموی بزرگوارش. هنگامی که امام حسین(ع)

 

 ناله‌ی حضرت قاسم(ع) را شنید، با شتاب به بالین

 

 او آمد و اینگونه به بالین شهیدی نشتافته بود و وقتی

 

 به بالین قاسم(ع) آمد، لشکر را نفرین نمود.

 

 
امام حسین(ع) همانطور که صورت به صورت علی‌اکبر(ع)

 

 گذارد، وقتی که به بالین حضرت قاسم(ع) آمد سینه‌اش

 

 را به سینه‌ی او چسباند. حاصل اینکه از آنچه گفته شد

 

، معلوم می‌شود که حضرت سید‌الشهداء(ع) به حضرت

 

 قاسم(ع) و علی‌اکبر(ع) به یک نحو محبت

 

داشت و به یک چشم نظر می‌فرمود.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، حضرت قاسم ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 18:31 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 مهر: رجبی دوانی با اشاره به جایگاه حضرت عباس(ع) در روایات، تصریح کرد: اگر حضرت عباس(ع) عظمتی پیدا کرد نه به سبب فداکاری در راه برادر بلکه به سبب معرفت کامل و یقین نسبت به مقام ولایت و فداکاری در این راه بود برای همین او را تالی‌تلو(همتا) ائمه معصوم و باب الحوائج می خوانند.

دکتر محمدحسین رجبی(دوانی) کارشناس تاریخ اسلام در مورد شخصیت تاریخی حضرت عباس(ع) گفت: حضرت عباس(ع) یکی از فرزندان به نام امیرالمومنین (ع) است و می توان به جرأت گفت که ایشان پس از حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و زینب کبری(س) سرآمد فرزندان امیرالمومنین است که در تاریخ شخصیت بزرگی از خود به منصه ظهور رساند.

القاب و کنیه حضرت عباس

وی افزود: نام «عباس» علیرغم معنی ظاهری که گرفتگی چهره معنی می دهد در میان عرب  نامی رایج است که عموی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) نیز عباس بود و دلیل خاصی برای نامگذاری حضرت عباس به این نام وجود ندارد، کما اینکه حضرت علی(ع) فرزندانی نیز به نام عمر و عثمان داشتند.

این استاد و محقق تاریخ در مورد کنیه حضرت عباس نیز گفت: به سبب اینکه حضرت عباس دو فرزند پسر به نام فضل و عبیدالله داشتند به ایشان «ابوالفضل» می‌گفتند. هرچند که کنیه دیگری به ایشان نسبت داده شده به نام «ابوالقربه» ولی کنیه مشهور ایشان ابوالفضل است که تصور بنده این است حتی اگر ایشان فرزندی به نام فضل هم نداشت، به دلیل فضیلت‌های فراوانی که در وجود مبارک ایشان سراغ داریم همان ابوالفضل خوانده می شدند.

رجبی دوانی در مورد لقب حضرت عباس گفت: لقب مشهور ایشان «قمر بنی هاشم» بود که به سبب رشادت فوق‌العاده و سیمای زیبایی که داشتند بدین لقب مشهور شدند حتی کسانی که شیعه نیستند به علت زیبایی و مهابت چهره حضرت عباس او را بدین نام می‌خوانند.

حضرت عباس؛ غیرمعصومی که از معصوم برای ایشان زیارتنامه صادر شده است

وی در مورد جایگاه حضرت عباس در روایات و احادیث گفت:‌ حضرت عباس به سبب اوج معرفت به ذات مقدس امام زمان خود و بصیرت فوق‌العاده‌ای که داشتند و نهایت در راه ولایتمداری جان خود را نثار کردند اهمیت فوق‌العاده‌ای را در تاریخ اسلام و در شیعه به دست آوردند و افتخار این را پیدا کردند که ائمه اطهار در شأن آن بزرگوار تعابیر عظیمی به کار ببرند.

وی تأکید کرد: حضرت عباس از معدود غیرمعصومین هستند که از معصوم برای ایشان زیارتنامه صادر شده است. از حضرت امام صادق(ع) زیارتنامه‌ای برای حضرت ابوالفضل روایت شده است، همچنین در زیارت ناحیه مقدسه در مورد حضرت عباس به صورت اختصاصی بیانات بلندی وجود دارد و حضرت اباالفضل مورد مدح حضرات معصومین قرار گرفته‌اند و این به سبب غرق بودن حضرت عباس در معرفت به ولایت است.

این پژوهشگر تاریخ اسلام افزود: ‌برخلاف آنچه که بعضاً‌ در بین عوام و برخی ناآگاهان رایج است که حضرت عباس به خاطر جانفشانی برای برادر به این جایگاه دست یافت؛ باید گفت که خیر؛ این فضیلتی برای حضرت عباس نیست چرا که بسیار افراد هستند که حاضرند جان خود را برای برادر فدا کنند و لحظه‌ای برادر خود را رها نکنند، لذا اگر حضرت عباس عظمتی پیدا کرد نه به سبب فداکاری در راه برادر بلکه به سبب شناخت و معرفت کامل و یقین نسبت به مقام ولایت در زمان خود و فداکاری در راه ولایت بود.

رجبی دوانی افزود: اوج شخصیت حضرت عباس به دلیل بصیرت نافذ ایشان است چرا که امام صادق وقتی که می‌خواهد از عموی خویش یاد کند، با اینکه حضرت عباس فضیلت‌های بسیاری دارد اما در مورد ایشان می‌فرماید "کان نافذ البصیره".

وی یادآور شد: حضرت عباس برادران دیگری داشتند که در کنار آن حضرت در کربلا به شرف شهادت نائل آمدند اما مقام حضرت عباس به خاطر آن بصیرت فوق‌العاده به جایی می‌رسد که امام سجاد(ع) می‌فرماید "عمویم عباس در روز قیامت چنان جایگاهی دارد که همه شهدا به جایگاه او غبطه می‌خورند" و ما می دانیم که همه بهشتیان به جایگاه شهدا در قیامت غبطه می‌خورند. حال جایگاه حضرت عباس چنان رفیع است که شهدا به این جایگاه غبطه می‌خورند و این نیست مگر اوج بصیرت ایشان در مساله ولایت و ولایتمداری که او را یگانه دوران کرد و شایسته اینکه از طرف معصومین زیارتنامه مخصوصه داشته باشد.

حضرت ابالفضل(ع)؛ شاگرد 4 معصوم و از علمای بزرگ اسلام

وی با تاکید بر جایگاه علمی و معرفتی حضرت عباس گفت: حضرت ابوالفضل توفیق آن را پیدا کرد که از محضر 4 معصوم بهره‌مند شود. پدر عظیم‌الشان ایشان حضرت امیرالمومنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و همچنین امام سجاد(ع). آن بزرگوار از امام سجاد حدود 12 سال بزرگتر بودند اما چون در مکتب ولایت و مهد امامت پرورش یافته بود، از علمای بزرگ ما به شمار می روند اما آن ایثار و جانفشانی فوق‌العاده‌ای که حضرت در روز عاشورا در کربلا داشتند باعث شده که آن بعد از شخصیت ایشان بر سایر ابعاد چیره شود و ما حضرت عباس را در علم به درستی نشناسیم حال آنکه ایشان از عالمان بزرگ بود و طبیعی است وقتی شاگرد 4 معصوم باشد به این جایگاه دست یابد.

دکتر رجبی با اشاره به نقش حضرت عباس در واقعه عاشورا در مورد جمله‌ای که امام حسین در شهادت آن حضرت بر زبان جاری فرمودند گفت: حضرت عباس برای حضرت اباعبدالله الحسین همچون امیرالمؤمنین برای پیامبر(ص) بود. در نقل‌های معتبر تاریخی و حدیثی داریم که حضرت علی نماد اقتدار اسلام در عصر پیامبر بود و در غزوات پیامبر همیشه پرچم اصلی سپاه اسلام را حمل و پیشاپیش سپاه اسلام حرکت می‌کرد. 

وی افزود: اینکه به ایشان علمدار گفته می‌شود به این دلیل است حضرت عباس پرچم اصلی سپاه امام حسین را در دست داشت و در قلب سپاه قرار گرفته بود.

رمز وارد نشدن حضرت عباس در میدان جنگ/ عباس بزرگترین نماد ولایتمداری

وی تأکید کرد: عظمت حضرت عباس از اینجا تا حدی شناخته می‌شود که ایشان شجاعت حضرت امیر را به ارث برده بود و آن حضرت به فرمان امام حسین دست به شمشیر نبرد- مگر جز یک مورد که زهیر و حر در محاصره قرار گرفته بودند- و فرمان مطاع مقام ولایت را اجرا کرد. امام حسین از ایشان خواسته بودند که پرچم را در دست داشته باشد که اهل حرم وقتی نگاهشان به پرچم در دستان عباس می‌افتد قوت قلب پیدا ‌کنند و بدانند این سپاه هنوز وجود دارد.

این استاد تاریخ اسلام تصریح کرد: حضرت عباس بر میل طبیعی خود که جنگ با دشمنان ولایت است پای می‌گذارد و فرمان ولایت را اطاعت می‌کند و وارد عرصه جنگ نمی‌شود و شاهد شهادت عزیزان، برادران و اصحاب امام حسین می‌شود و زمانی هم که همه یاران امام به شهادت می رسیدند و تنها حضرت عباس باقی ماند به نزد امام حسین رفته تا اذن میدان بگیرد اما با این جمله امام مواجه می‌شود که "شما اگر بتوانید برای طفلان تشنه آب بیاورید".

وی افزود: حضرت عباس باز اطاعت امر مولای خود می‌کند و مأموریت آوردن آب را انجام می‌دهد و وقتی در این امر ناکام می‌ماند دشمن حضرت را محاصره کرده و دستان مبارکش را قطع و مشک آب را هدف قرار می‌دهد. او که دیگر روی آمدن به سمت امام را ندارد در همان جا در نبرد نابرابر به شهادت می‌رسد و اینجاست که امام حسین با شهادت ایشان احساس تنهایی می‌کند و می ‌فرماید "الان انکسر ظهری و قلت حیلتی" معنای این سخن این نیست که آن حضرت اگر باقی مانده بود امام حسین بر دشمنان غلبه می‌یافت، خیر؛ اما به سبب پشتوانه محکمی که برای امام بود این جمله را بیان فرمود.

دوانی تأکید کرد: درست است که پرچم در دستان قوی‌ترین فرد که نماد اقتدار سپاه است قرار می‌گیرد اما زمانی که لازم است و دشمن در حال غلبه است معنا ندارد این نماد اقتدار ثابت بماند و هیچ جنگی نکند. کما اینکه نقش حضرت عباس برای امام حسین همچون حضرت امیر برای پیامبر(ص) بود. حضرت علی در جنگ‌ها تنها نایستاد که پرچم را نگه دارد بلکه در سخت‌ترین عرصه‌های میدان نبرد وارد شد به خصوص در احد که همه گریخته بودند، آن حضرت جانانه از پیامبر دفاع کرد.

وی افزود: اما اینجا چرا حضرت عباس به مانند حضرت علی وارد عرصه نمی‌شود. رمز و راز این مسأله در این نهفته است که حضرت عباس دارد به عنوان بزرگترین نماد ولایتمداری به جامعه شیعه معرفی می‌شود که ولایتمدار کسی است که تنها مطیع امر مولای خود باشد و خواسته‌ها و توانمندی‌‌های خود حتی برای خدمت به اسلام را جز به دستور مقام ولایت به کار نگیرد.

این مدرس تاریخ اسلام تصریح کرد: ولایتمدار کسی است که اگر مقام ولایت دستور داد وارد جنگ نشو و فقط پرچم در دست بگیر و اگر بگوید تنها وارد عرصه جنگ شو باید مطیع باشد. و اگر به او که در اوج شجاعت است بگوید که لازم نیست بجنگی و فقط آب بیاورد باید اطاعت کند. احساس من این است که با اینکه وجود حضرت عباس می‌تواند برای مدتی خطر را از وجود امام حسین دفع کند و تعدادی از دشمنان را به هلاکت برساند اما این امر برای امتحان ولایتمداری از ارزش کمتری برخودار است. اصل این است که اسوه ولایتمداری باید به جامعه شیعه شناسانده شود که در شخصیت حضرت عباس نمود کامل دارد.

رجبی دوانی یادآور شد: حضرت عباس جز یک مورد که رها کردن حر و زهیر از محاصره دشمن بود در واقعه عاشورا وارد عرصه جنگ نشد چون حضرت امام حسین دستور فرموده بود تنها پرچم را در دست بگیرد و در عرف سیاسی -نظامی آن دوران افتادن پرچم برابر نابودی آن جبهه و سقوط آن سپاه بود لذا اینکه پرچم را حضرت عباس تا آخرین لحظات در اهتزاز داشت نشان آن بود که جبهه امام حسین ولو آنکه دو نفر بیشتر در آن نیست هنوز زنده است و در برابر دشمن ایستادگی می‌کند.

روایت دوانی از برآورده شدن حاجات زائران حرم حضرت عباس

وی در مورد لقب «باب الحوائج» که بر حضرت عباس نهاده شده است گفت:‌ کسی که در راه خدا تمام سختی‌ها را متحمل شود و جز رضای خدا و اطاعت مولای خود به چیز دیگری نیاندیشد چنین کسی در پیشگاه الهی به مقام رفیعی نایل می‌شود که او واسط فیض خدا می‌گردد و اگر کسانی متوسل به او شوند به خاطر آبرویی که در نزد خدا دارد خداوند به حرمت او این توسلات را جامه عمل می پوشاند.

این مدرس تاریخ اسلام افزود: من خود از پدر بزرگوارم که در عتبات عالیات تحصیل کرده بود شنیدم که ایشان شاهد بودند بسیاری از افراد حتی اعراب بادیه نشین به حرم حضرت عباس می‌آمدند و با ایمان و یقین کامل به باب الحوائج بودن حضرت عباس متوسل شده و فی المجلس حاجاتشان روا شده و شاداب و سپاسگزار از درگاه الهی حرم حضرت ابوالفضل را ترک می‌کردند و این نشانه اوج رفعت و مقامی است که حضرت عباس در پیشگاه الهی دارد.

دکتر رجبی دوانی تأکید کرد: البته تمام 14 ائمه معصوم(ع) «باب‌الحوائج» هستند چون مقام این بزرگواران در پیشگاه خدا رفیع است و خداوند به پاس جایگاه آنها حوائج مردم را روا می‌دارد اما حضرت عباس چون در عداد ائمه معصوم نیست توانسته تالی تلو آنها باشد یعنی برسد به جایگاهی که خاص ائمه معصوم است لذا چون به ظاهر معصوم نیست اما به آن مقام رفیع نائل آمده و از این جهت عنوان خاص باب‌الحوائج را از سوی شیعه به خود اختصاص داده که این لقب بعد از حماسه عظیم ایشان در کربلا به واسطه سربلندی در آزمون ولایتمداری بر ایشان نهاده شد.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، علت نجنگیدن حضرت عباس(ع) در روز عاشورا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 18:29 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

دانستنی هایی در مورد شخصیت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 

1.   امیرالمومنین خطاب به فرزند گرامی خود عباس فرمود:

جلوتر بیا، عباس پیش روی پدر ایستاد و امام با دست خود شمشیری را بر قامت بلند او حایل نمود.سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود: گویا می بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله کرده تا اینکه دو دستش قطع می گردد.

2.   حضرت عباس (ع) 14 سال و 47 روز با پدر بزرگوارش امام علی (ع) زیست.

3.در سن 9 سالگی و 14 ماه و 17 روز امامت برادر بزرگوارش امام حسن (ع) را پذیرفت . 24 سال از حیات پر فروغ حضرت عباس می گذشت که امام حسین (ع) به امامت رسید و تا پایان عمر خود (34 سال) ولایت پذیری عاشق بود.

4.هنگام ازدواج سن حضرت 20 سال بود. با لُبابه دختر عبدالله بن عباس (که پسر عموی پیامبر بود) ازدواج کرد.

5.   ثمره این ازدواج: 2 فرزند به نامهای فضل الله و عبیدالله.

6.برادران تنی حضرت عباس: عبدالله(25 سال) ، جعفر(19 سال)، عثمان(21 سال) که همگی در کربلا به شهادت رسیدند.

7.   نام مبارک قمر بنی هاشم عباس (ع) بنا بر حروف ابجد 133 است.

 

8.   اینکه به او ابوالفضل می گفتند: به خاطر یکی از این دو علت :

الف:پسری به نام فضل داشت.

ب:چون سراسر زندگی درخشان آن حضرت پر از فضل و فضیلت بود مگر نه اینکه ابوالفضل یعنی پدر فضیلتها بارها و بارها تجربه نشان داده اگر کسی برای برآورده شدن حاجت و رفع گرفتاری خود، پس از نماز روز جمعه 133 بار بگوید: «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، اکشف لی کربی بحق اخیک الحسین»:ای عباسی که اندوه را از چهره حسین برطرف ساختی، اندوه مرا به حق برادرت حسین برطرف کن؛ انشا الله حاجت او برآورده می شود.

9.   فضایل حضرت عباس (ع) :

الف: ادب: روایت شده حضرت عباس بدون اجازه در کنار امام حسین (ع) نمی نشست، پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست. هیچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (ع) را برادر خطاب نماید مگر اینکه در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا دریاب .

ب: یقین: درجه بالای ایمان ویژگی است که کمتر در غیر معصوم ایجاد می شود.اما حضرت از همان کودکی یقین به وجود آفریدگار یکتای جهان داشت.

ج: وفا: وفای او نسبت به اهل بیت (ع) به غایت زیاد و درخور تحسین است. باقر شریف قریشی نویسنده عرب معاصر در کتاب «حیاة الامام حسین(ع)» می نویسد: در تاریخ انسانیت در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق تر و فراگیرتر و باوفاتر از برادری ابوالفضل(ع)  نسبت به برادر بزرگوارش امام حسین(ع) نمی توان یافت که به راستی همه ارزشهای انسانی و نمونه بزرگواری را در بر داشت.

د: دلاوری: دلاوری حضرت در حماسه کربلا و صفین.

10.دو گونه شجاعت در وجود شریف حضرت عباس (ع) .

الف: شجاعت هاشمی و علوی از جانب پدرش.

ب: شجاعت عادی: از جانب مادرش ام البنین(س): زیرا که در میان تیره مادرش ، جدی پیراسته چون عامرین مالک بن جعفر بن کلاب بود.

11.امتناع حضرت عباس (ع) از پذیرش امان نامه شمر:

شمر بن ذی الجوشن از قبیله ام البنین مادر حضرت عباس (ع) ماموریت یافت که به حضرت عباس و سه برادرش امان نامه دهد.

عصر روز تاسوعا به نزدیکی خیمه گاه امام حسین رفت و فریاد زد خواهر زادگانم کجایند؟ امام حسین (ع) که منظور شمر را متوجه بود به برادران خود به ویژه حضرت عباس (ع) فرمود: پاسخ شمر را بدهید.اگرچه فاسق است ولی با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد.

حضرت عباس(ع) به همراه برادرانش(عبدالله-جعفر-عثمان) نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند چه می خواهی؟ شمر گفت: شما خواهرزادگان من هستید.برای شما امان نامه ای از عمر بن سعد آوردم.

 

حضرت عباس(ع) پاسخ داد: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.ای دشمن خدا، مارا فرمان می دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان درآوریم آیا ما را امان می دهی ولی برای فرزند رسول خدا(ص) امانی نیست.به هر حال سپاه عمر بن سعد در این ترفند نابخردانه ناکام ماند.

12.ضریح حضرت عباس(ع):

آبی که مرقد حضرت ابوالفضل(ع) را احاطه کرده است همان آبی که فرزندان پیامبر در ظهر عاشورا 14 قرن پیش در حسرتش جان دادند. این آب ،به طور معجزه
آسایی ، چشم های نابینا، و همچنین بیمار سرطانی را شفا داده و از 50 سال قبل تا کنون این آب در یک سطح ثابت باقی مانده و هرچه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می شود.

شیخ عباس 74 ساله که 36 سال خادم حضرت عباس(ع) بود درمورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه ای در سراب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله کشی نبود این آب مرتب می جوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می شد که مزه و طعم آن آب از یهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم می آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می کردند که در تابستان خنک و در زمستان گرم بود. اما یک فرد از خدا بی خبر آمد به بهانه اینکه یک ترکی در دیوار حرم پیدا شده گفت می خواهم آزمایش کنم این آب از کجا می آید و بعد آن دو چشمه را کور کرد و هرچه تلاش کردند نتوانستند آن را احیا کنند. اما دو ماه بعد از آن دوباره آب بالا آمد و به سرداب رسید.درادامه می گوید : اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده می شود اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب می ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است. این آب به ارتفاع 1 متر بالاتر ازقبر قرار دارد اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده.

هم اکنون در بخش درب صاحب الزمان مرقد مطهر حضرت عباس(ع) ، پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می آید.

 

 

13.     کنیه های حضرت ابوالفضل عباس (ع)

 

در فرهنگ عربی به آن دسته از نام هایی که با پیشوند اَب (در مردان ) و اُمّ (در زنان) همراه باشد کنیه می گویند.

 

غزالی می نویسد: رسول خدا (ص) اصحاب خود را از روی احترام برای به دست آورد دلهایشان به کنیه صدا می زند و آنهایی که کنیه نداشتند کنیه ای برایشان انتخاب می فرمود و سپس آنها را بدان می خواند.

1)  ابوالفضل(ع) ، ابو فاضل، ابوالفضائیل : مشهورترین کنیه است:

الف: به دلیل داشتن فرزندی به نام فضل.

ب: بنیان گذاری فضیلت و خویشتن داری ،این کنیه با حقیقت وجودی حضرت هماهنگ است.

2)  ابوالقاسم: حضرت فرزند دیگری داشت به نام قاسم.

3)  ابوالقِریَة: در لغت عرب قریة به معنای «مشک آب» است.به جهت آبرسانی اش.

4)ابن البَدَویّه: به معنای فرزند بادیه نشین، قبیله مادری حضرت از جمله قبایل بیابان نشین بوده اند.

5)ابو الفَرَجه: در لغت عرب فرجه «گشایش» در سختی و برطرف شدن اندوه.دلیل این کنیه برطرف کردن اندوه و گشایش در سختی ها در نتیجه توسل به او.

 

 

14.    القاب تابناک حضرت عباس(ع)

 

به عناوینی که بر اثر بروز و ظهور ویژگیهایی در انسانها، به آنان نسبت داده شود و بیانگر ویژگی شان باشد لقب می گویند.

1)قمر بنی هاشم: بهره مندی بسیار عباس از جمال و جلال و سیمای سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانی ، زمینه ساز این لقب است.

2)باب الحوائج: کریمی از دودمان کریمان که چون حاجتمندی سوی او رو کند خواسته هایش را بر آورده می سازد.

3)طیار: همچون عمویش جعفر طیار به جای دو دستی که از پیکرش جدا شده دو بال به او داده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز کند.

4)سقا: دلاوری عباس در صحنه های حیرت آور آبرسانی به تشنگان و در روزهایی که اهل کوفه آب را بر روی اهل بیت امام حسین(ع) بستند.

5)   باب الحسین(ع): شدت دلبستگی حضرت عباس(ع) به برادر بزرگتر خود.

6)عبد صالح: لقبی که حضرت صادق(ع) در زیارت عموی گرانقدرش بدان اشاره دارد.«السلام علیک ایها العبد الصالح»  سلام بر تو ای بنده صالح خدا.

7)سپه سالار(صاحب لواء): بزرگترین شخصیت نظامی است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

8)پرچمدار و علمدار(حامل اللواء): یادآور دلاوری و حفظ لشکر و علمداری عباس(ع) در برابر دشمن است.

9)اطلس: ظاهراً یکی از معانی اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده و از کثرت شجاعت صفوف دشمن را می شکافته است به وی اطلس می گفتند.

10)        حامی الظعینه: در لغت عرب ظعینه از ریشه ظعن(کوچ کرد) گرفته شده است. به دلیل نقش حضرت در حمایت از بانوان حرم و اهل بیت نبوت.

11)کبش الکتیبه: لقبی است که به بالاترین راه فرماندهی سپاه به حسن تدبیر و دلاوری که از خود نشان می دهد.

12)المستجار: یعنی منجی و نجات دهنده است.

13)الشهید: شهادت که نشان نمایان ابوالفضل(ع) و در چهره او درخشندگی بسیار دارد و زمینه ساز این لقب است.

14)عمید: یاور دین خدا.

15)سفیر: نماینده محبت خدا.

16)صابر: شکیبا

17)محتسب: به حساب خدا گذارنده تلاشها.

18)موالی: جانباز و مدافع حق و ایثار کننده.

19)مستعجل: تلاشگری مهربان در برآوردن حاجات دیگران.

20)قهرمان علقمی: علقمی نام رودی بود که حضرت بر کناره آن به شهادت رسید.

21)فادی: فداکار

22)ضَیغَم: شیر

23)موثر: ایثارگر

24)ظهر الولایه: پشتیبان ولایت

25)ساعی: تلاشگر

26)واقی: پاسدار

27)صدیق: راست گفتار و درست کردار

28)بَطََل: گُرد

29)ناصر

30)مجاهد

 

 

 

دانستنی هایی در مورد کربلا

 

-        حرکت امام حسین(ع) از مکه به کربلا: در روز عرفه.

-        شهادت امام حسین (ع) در سن: 57 سالگی.

-        مدت حضور امام حسین (ع) و اصحابش در کربلا به مدت:  8 روز.

-        شهادت 9 نفر از فرزندان حضرت امام علی (ع) در کربلا.

-        شهادت 3 نفر از فزرندان حضرت امام حسین (ع) در کربلا.

-        بیمار دشت کربلا: امام سجاد (ع)

-        قافله سالار اسیران: حضرت زینب

-        شبیه پیامبر: حضرت علی اکبر

-        زمین کربلا: اولین زمینی که خداوند آن را قداست بخشید.

-        کوچکترین شهید کربلا: حضرت علی اصغر

-        بزرگترین شهید کربلا: حبیب بن مظاهر

-        شمر بن ذی الجوشن(لعنة الله علیه): در نهم محرم وارد کربلا شد.

-        ورود جابر بن عبدالله انصاری در کربلا: در روز اربعین.

-        آزاده شهید: حر

-        ورود امام حسین (ع) در کربلا: روز جمعه دوم محرم.

-        نخستین زائر امام حسین (ع): جابر بن عبدالله انصاری.

-        آخرین شهید کربلا: سوَید

 

چارلز دیکنز(نویسنده معروف انگلیسی):

  اگر منظور امام حسین (ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود            من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، قمر بنی هاشم.......سقای تشنه لبــ دشت کربلا.علمدار حسین ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 18:26 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |
وقتي به قبر مطهر حضرت در سرداب رسيديم، من دست خود را به داخل آبي بردم که بر روي قبر مطهر حضرت ايستاده بود و جرعه‌اي از اين آب نوشيدم، تا ارتفاع حدود 10 سانت بر روي قبر مطهر حضرت آب ايستاده بود و به تمام مقدسات قسم تا آن لحظه از عمرم آبي‌ گواراتر و زلال‌تر از اين آب نديده و ننوشيده‌ بودم.
 
بناي حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از همان ابتدا بر روي اين سرداب و آب بنا شده و اين امر تأثيري بر روي استحکام حرم حضرت نداشته است؛ بسياري از کم‌و‌کيف اين امر روشن نيست که اين موضوع چيزي جز معجزه نمي‌تواند باشد.

عليرضا فداکار، معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات در گفتگو با فارس با اشاره به سفر چند سال پيش خود به عتبات پس از سقوط صدام و زيارت سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) اظهار داشت: بنده در سال 82 و تقريبا 6 ماه پس از سقوط صدام به سرداب حرم حضرت مشرف شدم.


وي افزود: علت اينکه برخي از حرم‌هاي مطهر ائمه(ع) داراي سرداب هستند به اين خاطر است که به مرور زمان، زمين‌هاي اطراف حرم به خاطر ساخت و سازها، گذر زمان، وزش باد و شرايط جوي از سطح حرم بالاتر آمده است و به اين دليل سرداب ايجاد شده است به طور مثال در نجف اشرف علت اينکه حرم حضرت اميرالمؤمنين‌(ع) سرداب ندارد به اين خاطر است که حرم حضرت در بالاترين نقطه شهر واقع شده اما در کربلاي معلي، حرم حضرت سيدالشهدا و حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) در گودي واقع شده است.


فداکار خاطرنشان کرد: اما سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) حدودا 4 متر پايين‌تر از سطح حرم قرار دارد و ما به اتفاق شيخ مهدي کربلايي، امام جمعه حرم امام حسين‌(ع) به اين سرداب مطهر وارد شديم و در واقع تا پيش از اين تاريخ، سرداب حرم حضرت کاملا قفل بود و کسي اجازه ورود به آن را نداشت.


معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات يادآور شد: در سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) چيزهايي ديدم که برايم آن روز را بعنوان شيرين‌ترين و زيباترين روز طول عمرم رقم زد.


فداکار در توضيح مشخصات سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) گفت: پس از آنکه از صحن حرم وارد رواق مي‌شويد در ادامه شما وارد محدوده گنبد‌خانه مي‌شويد که مي‌توان همين رواق‌ها را در قسمت سرداب نيز در نظر گرفت که با عرض 1.5 متر در 2 متر به صورت گنبدي پوشانده شده و قسمت پايين پاي حضرت مسيري دارد که وارد محوطه گنبد خانه در قسمت سرداب مي‌شود.


معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات افزود: در داخل سرداب وقتي به قسمت زير گنبدخانه رسيديم، بخشي بود که تا ارتفاع کمر به داخل آب رفتيم؛ در واقع محوطه داخل سرداب حرم حضرت تا ارتفاع حدود يک متر و 10 سانت در آب قرار دارد و اين قسمت از سرداب به گونه‌اي ساخته شده که يک نفر بيشتر نمي‌‌تواند از آن عبور کند.


وي ادامه داد: پس از ورود به اين قسمت از سرداب، شيخ مهدي کربلايي در جلو حرکت مي‌کرد و من پشت سر او تا که به قبر مطهر حضرت اباالفضل‌العباس(ع) رسيديم.


فداکار تصريح کرد: وقتي به قبر مطهر حضرت در سرداب رسيديم، من دست خود را به داخل آبي بردم که بر روي قبر مطهر حضرت ايستاده بود و جرعه‌اي از اين آب نوشيدم، تا ارتفاع حدود 10 سانت بر روي قبر مطهر حضرت آب ايستاده بود و به تمام مقدسات قسم تا آن لحظه از عمرم آبي‌ گواراتر و زلال‌تر از اين آب نديده و ننوشيده‌ بودم.


وي گفت: در آن لحظاتي که در داخل سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) در حرکت بوديم کسي متوجه حال خود نبود و و با حرکتمان، آب موج برمي‌داشت؛ در آن لحظات اين احساس به من دست داد که اين آب در اطراف قبر به حضرت اباالفضل(ع) التماس مي‌کند و اگر روزي پرده‌ها کنار رود، حقايق بزرگي مشخص مي‌‌شود، بواسطه اين آب بود که حضرت اباالفضل‌العباس(ع) ساقي طفلان عطشان حرم در کربلا نااميد شد و تصور مي‌کنم که خداوند اينگونه مقدر کرده اين آب بايد براي ساليان سال همين‌طور دور قبر مطهر حضرت عباس‌(ع) دور بزند و در آن لحظه تنها چيزي که از ذهنمان مي‌گذشت اين بود که آب در حال التماس کردن به حضرت است.


فداکار با بيان اين نکته که در زماني که به داخل سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) رفته‌ بودم زمستان بود، گفت: البته ممکن است که در فصل تابستان يا زمستان مقداري از سطح آب داخل سرداب تغيير کند و زمانيکه در داخل سرداب حرکت مي‌کنيم آب به ارتعاش درمي‌آيد و اين تصور ايجاد مي‌شود که آب در حال حرکت است اما در واقع اين آب ساکن است و طبق قانون طبيعت اگر آب براي مدت کوتاهي در جايي راکد و ساکن باقي بماند، سبزه مي‌زند و طعم و بو مي‌گيرد و امکان استفاده از آن نيست اما آب سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) زلال‌ترين، شفاف‌ترين و گواراترين آب اين عالم است.


وي با بيان اين نکته که سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس‌(ع) به حرم امام حسين(ع) راه ندارد و در گذشته حرم حضرت سيدالشهدا(ع) داراي سرداب بوده که به مرور زمان اين سرداب پر شده است، افزود: در حال حاضر مجددا سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از قسمت گنبدخانه بسته شده و ديگر کسي حق ورود به اين سرداب را ندارد؛ در گذشته آب سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) براي تبرک در اختيار زائران قرار مي‌گرفت اما هم‌اکنون اين کار نيز متوقف شده است.


معاون اجرايي ستاد بازسازي عتبات عاليات خاطرنشان کرد: زماني اين مسئله مطرح شده بود که آب سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) را به خاطر احتمال زياني که مي‌تواند براي بناي حرم داشته باشد قطع و خشک کنند اما اين احتمال مطرح شد که اگر اين آب قطع شود لايه‌اي که خشک مي‌شود ترک برمي‌دارد و شايد همين عامل باعث شود که رواق‌هاي حرم نيز ترک بخورند و بناي ساختمان حرم حضرت با اين آب سازگار شده است و به اين دليل بود که چنين کاري انجام نشد.


وي با اشاره به قرار گرفتن بناي حرم حضرت‌اباالفضل‌العباس بر روي اين سرداب و آبي که هميشه در سرداب حضرت وجود دارد، خاطرنشان کرد: قطعا ساختمان و بنايي که بر روي آب بنا شده باشد پس از گذشت مدت زماني تخريب مي‌شود و از بين مي‌رود اما بناي حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از همان ابتدا بر روي اين سرداب و آب بنا شده و اين امر تأثيري بر روي استحکام حرم حضرت نداشته است؛ بسياري از کم‌و‌کيف اين امر روشن نيست که اين موضوع چيزي جز معجزه نمي‌تواند باشد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، قمر بنی هاشم.......سقای تشنه لبــ دشت کربلا.علمدار حسین ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 18:23 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

زندگینامه حضرت ابوالفضل

 

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

 

امام علی( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

 

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .

 

ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

 

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

 

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

 

روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

 

عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

 

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

 

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.

 

همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

 

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.

 
پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.

 

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .

 

وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

 

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

 

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

 

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

 

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

 

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .

 

امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

 

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .


موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم ، قمر بنی هاشم.......سقای تشنه لبــ دشت کربلا.علمدار حسین ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 18:22 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.