كفش دار حضرت رضا عليه السلام گفت: من شبى بعد از فراغ از خدمت كفشدارى روبخانه نهادم و چون چيزى نخورده و گرسنه بودم ببازار رفتم كه خوراكى خريدارى كنم براى سد جوع خود لكن هرچه گشتم ديدم دكانها بسته اند و چيزى از ماكولات فراهم نشد. باز بصحن مقدس برگشتم و آنوقت درب حرم مطهر را بسته بودند و من چون بصحن مقدس رسيدم با حال گرسنگى توجه بحضرت رضا عليه السلام كردم و عرضه داشتم اى مولاى من، من گرسنه ام و چيزى مىخواهم ناگاه صدائى از در نقره بگوشم رسيد متوجه آنجا شدم ديدم طبقى است كه در آن نان و حلواى گرم گذاشته شده پس بشوق تمام آنرا خوردم و شكر الهى را بجاى آوردم.(34) گرسنگى و عنايت
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسبها: