فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

 

خاك مقدس

و نيز فرمود سيد دركتاب خود روضات الزاهرات.

شخص (بازرگانى) بقصد زيارت حضرت رضا صلوات الله عليه از محل خود حركت نموده رو براه گذشت.

در بين راه بيكى از منازل كه منزل كرده بود يك مرد كور و نابينا كه مادرزادى بود مطلع شد و فهميد كه آنمرد رو بزيارت حضرت رضا عليه السلام مىرود. ازاو خواهش و استدعا كرد كه چون مشرف شدى و زيارت كردى چون خواستى برگردى قدرى از خاك روضه منوره آن بزرگوار براى من بياور شايد خداى متعال ببركت آن تربت مطهره شريفه چشمان مرا شفا مرحمت فرمايد. آن شخص هم خواهش او را قبول كرد.

وقتى مشرف شد و زيارت كرد هنگامى كه از مشهد حركت كرد يادش رفت از خاك بردارد تا بهمان منزل رسيد كه كور خواهش خاك كرده بود و اتفاقاً بسيار بى خرجى شده بود و آن كور هم مطلع شد كه آن زائر از زيارت برگشته لذا بنزد او آمد و مطالبه خاك كرد آن زائر تاجر چون فراموش كرده بود و نمى خواست جواب نااميدى باَّن كور بدهد.

فوراً از جا برخاست و رفت و قدرى خاك از همان مكان برداشت و براى او آورد آن مرد كور هم با خوشحالى تمام گرفت و با خلوص نيت كه اين خاك، خاك قبر حضرت رضا عليه السلام است برچشمان خود كشيد همان شب از نظر عنايت حضرت رضا عليه السلام چشمهاى او بينا شد پس هديه بسيارى به آن زائر داد و آن زائر ببركت وجود مقدس امام هشتم عليه السلام مخارج راهش فراهم آمد و روانه شد.(33)

 

  • آنان كه از هوا و هوس وارهيده انداز هر دو كون مهر رضايش گزيده انداكنون كه بر مراد دل خود رسيده اند

  • در طوس در جوار رضا آرميده اندشيرينى مجاورتش را چشيده اندديگر كجا بهشت برين آرزو كنند


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:50 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

عطاى حضرت

سيادت پناه ميرعلى نقى اردبيلى نقل فرمود:

ملا عبدالباقى شيرازى كه مجاور نجف اشرف بود بزيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف شده بود چون خرجى او تمام شده بود.

خدمت خود حضرت رضا عليه السلام عرض كرده بود كه اى مولاى من آقاى من، من زائر حضرتت مىباشم و مخارج من تمام شده است و خرجى ندارم و مصرف من روزى سه شاهى است.

استدعا مىنمايم كه اين وجه را بمن برسانى خودش گفته بود كه پس از اين خواهش هر روز كه از خواب بيدار مىشدم مىديدم سه شاهى در طاق خانه است پس برمى داشتم و صرف مايحتاج خود مىنمودم و حال بر اين منوال بود تا از دنيا رفت.(32)

پولم شده بهرت تمام ياعلى موسى الرضا عليه السلام *** آواره ام دستم بگير مولا على موسى الرضا عليه السلام


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:49 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

رد پول

سيّد نصراللّه بن سيد حسين موسوى (سيد اجل شهيد سعيد اديب آقا سيد نصرالله موسوى آيتى در فهم و ذكاوت و حسن تقرير و فصاحت كه در روضه منوره حسينيه مدرّس بود و كتب در مسائلى تصنيف كرده از جمله الروضات الزاهرات فى المعجزات بعدالوفات و سلاسل الذهب و غير ذلك كه به دستور سلطان روم او را در قسطنطنيه شهيد كردند) مدرس دركتاب خود مسمى بروضات الزاهرات نقل كرده كه وقتى ما بزيارت حضرت رضا صلوات الله عليه مشرف مىشديم با ما مرد تاجرى بود از اهل بغداد.

چون بنزديكى مشهد رسيديم شنيديم كه آن شخص تاجر گفت سبحان الله آيا كسى براه زيارت حضرت رضا دوازده تومان خرج كرده است كه من كرده ام آنگاه از آن منزل حركت كرديم تا بمشهد وارد شديم.

چون براى تشرف رفتيم و بدرب حرم مطهر رسيديم و خواستيم وارد شويم. ناگهان يكنفر از خدام آنحضرت جلو آن تاجر بغدادى را گرفت و مانع او شد از اينكه داخل حرم شود.

گفت آقاى من در خواب بمن فرموده است كه دوازده تومان بتو بدهم و نگذارم كه داخل حرم شوى زيراپشيمان شده اى از اينكه دوازده تومان در راه زيارت خرج كرده اى.

پس آن وجه را داد و آن تاجر هم آن پول را گرفت و برگشت و كسى بغير از من بر اين امر مطع نشد.

(احتمال دارد كه آن بغدادى بيگانه و يا نااهل يا قابل هدايت نبوده وگرنه حضرت رضا عليه السلام او را از لطف خود مأ يوس نمى كرد چون اين خانواده در خانه كرم هستند اميدواريم كه خداوند اخلاص واردات ما را باهل بيت زياد فرمايد.(31)

 

  • شاها بتو ما ديده احسان داريمغير از تو نداريم بكس روى نياز

  • مهر تو سرشته در دل و جان داريمموريم و نظر سوى سليمان داريم


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:49 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

چهار حاجت

مرحوم شيخ موسى نجل شيخ على نجفى نقل فرمود:

بزيارت حضرت ثامن الائمه عليه السلام مشرف شدم دچار بيمارى سختى شدم و در اثر آن ناخوشى هر دو چشمم آب سياه آورد بقسميكه جائى را نمى ديدم.

مبلغى هم پول داشتم صاحب خانه بعنوان قرض از من گرفت و مركبى هم داشتم كه صاحب خانه از من خريده بود نه پولى را كه طلب داشتم مىداد نه وجه مركب را و چند كتاب هم داشتم مفقود شد و از اين جهات بسيار دل تنگ بودم.

آنگاه با دل تنگى تمام نزد طبيب رفتم چون چشمانم را ديد دوائى را تجويز نمود و گفت تا سه روز آن را استفاده نما اگر بهبودى يافتى فبها اگر بهبودى نيافتى علاجى ندارد چون آب سياه آورده من بگفته او عمل كردم بهبودى حاصل نشد. لذا مايوس از همه جا شده رو به دارالشفاى حقيقى كه حرم حضرت رضا عليه السلام باشد شدم وقتى مشرف شدم باَّنحضرت عرض كردم اى سيد من مىدانى كه من براى تحصيل علوم دينيه آمده ام و اكنون چشمم چنين شده و حال شفاى چشمم و وصول طلبم و وجه مركب و كتابهاى خود را از حضرتت مىخواهم. از صبح كه بحرم مشرف شدم تا ظهر مشغول گريه و زارى بودم آنگاه براى ظهر بمنزل رفتم و بعد از نماز و صرف نهار خواب مرا ربود وقتى از خواب بيدار شدم چشمانم را روشن و بينا ديدم با خود گفتم خوابم يا بيدار فوراً برخاستم و براه افتادم. اهل خانه چون مرا بينا ديدند تعجب كرده و از مرحمت حضرت رضا عليه السلام اظهار خوشحالى نمودند.

بعد از اين قضيه آن طلبى را كه داشتم با وجه مركب بمن رسيد و كتابهاى مفقود شده نيز پيدا شد.(30)

 

  • كجا روم كه بجز در گهت پناه ندارم

  • جز آستانه لطفت گريز گاه ندارم


 

 


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:48 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

از مرگ رهائى يافت

محمد صالح حدّاد گفت من در سن شانزده سالگى به بيمارى سختى گرفتار شدم و مدت چهار ماه مرض من طول كشيد تا مشرف بمرگ شدم بقسميكه كسان من دل از حيوة من برداشته و مرا رو بقبله نمودند و چشم و ذقنم رابستند و بفكر تجهيزم افتادند و برحال من گريه مىكردند و طورى بود كه من صداى گريه ايشان را مىشنيدم. لكن چون قريب چهل روز چيزى نخورده بودم ابداً قوت و قدرت بر حركت و سخن گفتن نداشتم.

پس من در آنحال توجه بجانب روضه منوره رضويه كردم و از آنحضرت استدعاى شفا نمودم ناگاه ديدم سقف شكافته شد و شخصى بهيكل مهيبى داخل شد و گفت من براى قبض روح تو آمده ام.

من هيچ نگفتم لكن ديدم از همانجا كه او آمده بود يك مردى نورانى وارد شد و رو باَّن شخص نمود و فرمود برگرد زيرا كه من از جناب اقدس الهى خواسته ام كه مردن اين شخص را بتاخير بيندازند آنگاه رو بمن كرد و فرمود برخيز كه تو را شفا داديم.

من بحال آمدم و برخواستم و بخانواده خود گفتم من گرسنه ام چيزى بياوريد تا بخورم و بزيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف شوم.

پس چيزى آوردند و من خوردم و برخاستم و بهمراهى پدر خود بحرم مطهر مشرف شديم لكن تا وارد حرم شديم همان بزرگوارى را كه در حال شدت مرض خود ديده بودم كه مرا شفا مرحمت نمود ديدم در حرم نشسته و قرآن تلاوت مىفرمايد تا چشمم باَّن حضرت افتاد آنسرور را شناختم بمن فرمود آنچه ديدى اظهار مكن.

منهم بپدرم چيزى عرض نكردم تا از حرم بعد از زيارت با پدر خود بيرون آمديم و آنوقت بوالد خود گفتم اى پدر:

همان شخصى كه مرا شفا مرحمت فرمود من الساعه آنجناب را در حرم ديدم پدرم تا اين سخن را شنيد مرا برگردانيد كه بيا آنحضرت را بمن نشان بده تا حضرتش را ببينم لكن چون برگشتم ديگر آن آقا را نديدم.(29)

 

  • در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشمعلى الصباح قيامت كه سراز خاك برآرم

  • بدان اميددهم جان كه خاك كوى توباشمبگفتگوى تو خيزم بجستجوى تو باشم


 

 


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:48 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

كاغذ برائت

مرحوم محدث نورى عليه الرحمه فرمود جمعى از ثقات خبر دادند كه: جماعتى از اهل آذربايجان بزيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف شدند يكنفر از آنها كور و نابينا بود چون بمقصود رسيدند يعنى بفيض زيارت آن بزرگوار نائل شدند و بعد از چندين روز توقف عتبه مباركه را بوسيده رو بوطن حركت نمودند تقريباً در دو فرسخى مشهد فرود آمده و منزل كردند در آنجا نزد يكديگر نشستند.

كاغذهائى را كه نقش قبه منوره و روضه مقدس و اطراف آن بر كاغذ بود براى تبرك و سوغاتى خريده بودند بيرون آورده و نظر مىكردند و اظهار مسرّت و خوشحالى مىنمودند.

آن شخص نابينا چون چشم نداشت و نمى ديد و خبرى هم از آن كاغذها نداشت تا صداى كاغذ را شنيد و اظهار خوشحالى رفقاى خود را متوجه گشت. پرسيد سبب خوشحالى شما چيست

و اين كاغذها چيست و از كجاست.

رفقا بعنوان شوخى گفتند مگر تو نمى دانى اين كاغذها برات خلاصى و بيزارى از آتش جهنم است كه حضرت رضا عليه السلام بما مرحمت فرموده است.

تا اين سخن را شنيد باورش شد يعنى قطع بصحت اين خبر نمود و گفت معلوم مىشود كه اما هشتم عليه السلام بهريك از شما كه چشم داشته ايد (كاغذ) برات داده و من كه كور و ضعيف هستم برات مرحمت نفرموده است بخدا قسم كه من دست برنمى دارم و الساعه برمى گردم و مىروم و برات خود را مىگيرم.

عازم برگشتن شد و رفقاى او چون جديت او را براى برگشتن دانستند گفتند اى مرد حقيقت مطلب اين است كه ما شوخى و مزاح كرديم و اين كاغذها چنين و چنان است.

آنمرد باور نكرد و با نهايت پريشانى ترك رفقاى خود نموده و برگشت بمشهد مقدس و يكسره باَّستان عرش درجه مشرف گرديد و ضريح مطهر را محكم گرفت و بزبان خود عرض كرد: اى آقا من كور و عاجزم و از وطن خود بزيارت حضرتت با كورى آمده ام و حال از كرم جنابت بعيد است كه برفيقان من كه چشم دارند برائت بيزارى از آتش دوزخ مرحمت كنى و بمن كه عاجز و ضعيفم مرحمت نفرمائى.

بحق خودت قسم كه دست از ضريحت برنمى دارم تا بمن نيز برات آزادى عطا فرمائى. يكمرتبه ديد پاره كاغذى بدستش رسيد و هر دو چشمش روشن و بينا گرديد و بر آن كاغذ سه سطر بخط سبز نوشته بود كه فلان پسر فلان از آتش جهنم آزاد است. پس با كمال خوشحالى از خدمت قبر شريف آن حضرت بيرون آمد و خود را برفقاى خود رساند.(28)

 

  • اى مظهر صفات الهى خديو طوسازعرش سوى فرش ملائك على الدواملرزد بصبح وشام دل خصم همچوبيدازشرق و غرب رو بتو آرند شيعيانزيراكه ز آستان رضا نارضا نرفتنازند برتمامت مردم بروز حشرلكن بسى دريغ ‌كه از زهرجا نگذارچون زهركس بقلب شريفت اثر نمودزان زهر بهر نفس نفيست نفس نماندآخر بطوس جان بسپردى غريب وارباشد اميدوار مروج كه روز حشر

  • وى قبله گاه هفتم و وى هشتمين شموسنازل شوند ببارگهت بهر خاكبوسچون در نقارخانه تو مىزنند كوسبر درگهت كنند پى مسئلت جلوسهرگزكسى اگرچه بدى كافر و مجوسآنان كه سوده اند بدربار تو رؤسبنمود تلخ كام تو مأ مون چاپلوسدلهاى دوستان زغمت گشت پرفسوساى خسروى كه بدنفست حافظ نفوساى خاك بر سر من ووين چرخ آبنوساو را دهى نجات درآنروز بس عبوس


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:47 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

شفاى مرد برصى

مرحوم محدث نورى اعلى الله مقامه شريف نقل فرمود:

مرد طباخى (آشپزى) از اهل اصفهان نقل مىكرد كه من مدتى به مرض برص مبتلا شدم تا روزى پاى منبر يكى از وعاظ بنام ميرلوحى سبزوارى كه ساكن اصفهان بود نشسته بودم و آنجناب فضائل و مناقب ائمه اطهار(عليهم السلام) را ذكر مىكرد تا باين مقام رسيد كه فرمود:

حضرت امام رضا صلوات الله عليه بمرو مىرفت در يكى از منازل بحمام تشريف برد و در آن حمام شخصى كه مبروص بود كاسه اى پر از آب كرد و برپاهاى نازنين امام عليه السلام ريخت.

آن بزرگوار هم كاسه آبى بر سر آن شخص ريخت آنمرد يكمرتبه ملتفت شد كه مرض برصش بالكل برطرف شده چون آن حضرت را نمى شناخت از كسى پرسيد اين بزرگوار كيست

گفتند آقا على بن موسى الرضا عليه السلام است.

آن شخص تا حضرت را شناخت خود را بپاهاى آنسرور انداخت و بوسيد و شكر الهى را بجاى آورد كه خدا ببركت آن حضرت او را از برص عافيت داد.

مرد طباخ گويد: چون اين معجزه را شنيدم فوراً از پاى منبر برخواستم و بحمام رفتم و كاسه اى پرآب كرده و رو بجانب مشهد حضرت رضا عليه السلام نمودم و با حال گريه و زارى توسل به آن سرور جسته و استشفاى مرض برص خود را نمودم و عرض كردم چه شود كه همان قسمى كه آزار و مرض آن مرد را شفا دادى مرا هم شفا مرحمت فرمائى سپس كاسه آب را باَّن نيت بر سر خود ريختم.

فوراً بركت و نظر عنايت حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام مرض برصم برطرف گرديد و همانساعت بهمان موعظه برگشتم و گفتم كه در اين مجلس حاضر بودم و چون آن حكايت را شنيدم برخواستم و بحمام رفته و از توجه امام هشتم ارواح العالمين له الفداء بهبودى يافتم و اينك برگشتم پس مردمى كه از برص او خبردار بودند چون مشاهده كردند شفا و صحت او را خداى را شكرگذارى نمودند.(27)

 

  • اين قبر غريب الغربا خسروطوس استخاك در او مرجع ارواح ونفوس است

  • اين قبر مغيث الضعفا شمس شموس استبايد ز ره صدق بر اين خاك ره افتاد


 

 


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:47 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |

 

معجزه حضرت

يك نفر از زارعين و كشاورزان قريه طرق گفت:

خانم بنده از دنيا رفت و طفل كوچك شيرخوارى از او ماند. و من از ناچارى چند روزى آن طفل را پيش زنهاى همسايگان قريه مىبردم و شير مىدادند تا اينكه خسته شدند و از شير دادن مضايقه كردند.

آن طفل زبان بسته از اول شب تا طليعه صبح گريه مىكرد و آرام نداشت و مرا نيز پريشان و بى قرار كرده بود بقسمى كه چند مرتبه خيال كردم كه او را بكشم و خود را ازشر او راحت نمايم لكن باز حوصله و صبر كردم.

صبح شد و خواستم براى كشاورزى خود بصحرا بروم طفل را هم با خود برداشتم بقصد اينكه چون بكنار چاهى برسم او را در چاه بيندازم. پس بكنار چاهى رسيدم در آنحال از همانجا چشمم بگنبد مطهر حضرت رضا عليه السلام افتاد بى اختيار، حال گريه بمن روى داد و توجه به آنحضرت نموده عرض كردم.

اى امام غريب و اى چاره ساز بى چاره گان رحمى بحال اين طفل بى گناه بفرما و مپسند كه من مرتكب قتل اين طفل شوم.

چون اين درد دل خود را به امام عرض كردم طفل را سر آنچاه گذاشته و رفتم مشغول كار خودم كه شيار كردن باشد شدم. پس از ساعتى ملتفت شدم كه سينه ام خارش زيادى دارد چون نگاه كردم ديدم شير از پستانم مىريزد فوراً آمدم سرچاه و ديدم آن طفل از بسيارى گريه و گرسنگى بحال ضعف افتاده و نزديك است تلف شود.

او را فوراً برداشته و پستان خود را بدهانش گذاشتم و او هم شروع بمكيدن كرد و شير خورد تا سير شد و بخواب رفت لذا او را همانجا گذاشتم و در پى شغل خود رفتم و آن طفل هروقت كه بيدار و گرسنه مىشد شير پستان من هيجان مىكرد و من او را شير مىدادم تا سير مىشد حال من چنين بودتا ايام رضاع طفل تمام شد و او را از شير بازداشتم آنوقت شير در پستان من خشك گرديد و اين هم از عنايت و توجه آقا امام هشتم عليه السلام است.(26)

 

  • صد شكر حق ز مرحمت شاه دين رضااى خالق رضا برضا شو ز من رضا

  • در سايه رضايم و از لطف او رضاجرمم بوى به بخش و عطا كن مرا رضا


موضوعات مرتبط: داستانهای کـــوتاه و معجرات ان حضرت(ع) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 9:45 | نویسنده : یک دل سیر شوق ثامن الحججی |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.